براستی شکسته باد دستی که با شمشیر جور بر فرق چنین شیری کوبید!!! اللهم العن قتله امیرالمومنین... اللهم العن اجبت وطاغوت یاعلی ♥•٠· ابن شهر آشوب در کتاب ((مناقب))از فاطمه بنت اسدعلیها السلام مادر امیرالمومنین علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: او را با پارچه ای قنداق کردم و بستم، آن را پاره کرد، اورا با دو قنداق بستم آن را پاره کرد تا آنکه او را با شش قنداق که بعضی از آنها پوست و بعضی ابریشم بود بستم، همه آنها را پاره کرد و سپس فرمود: یا اُماه، لاتشدی یدی فانی احتاج ان اُبصبص لربی باصبعی. ای مادر؛ دستهای مرانبند ، زیرا میخواهم با انگشتانم برای پروردگارم خضوع و خشوع کنم. [مناقب ابن شهر آشوب:287/2، بحارالانوار: 274/41 ح1، مدینه المعاجز:35/2 ح375] و در همان کتاب از عمربن الخطاب نقل کرده است که گفت: علی علیه السلام وقتی در گهواره دستهایش بسته بود ماری را دید که به طرف او می آمد ، خود را حرکتی داد و دست ها را خارج کرد، با دست راست گردن آن مار را گرفت و به گونه ای فشرد که انگشتانش در آن داخل شد و به قدری نگه داشت تا آنکه مرد. مادرش که چنین صحنه ای را مشاهده کرد فریاد برآورد و کمک خواست ، اطرافیان جمع شدند ، سپس به فرزندش علی علیه السلام عرض کرد: ((کانک حیدره)) گویا تو از نظر شجاعت و دلاوری چون شیر هستی [مناقب ابن شهرآشوب287/2] (ترجمه کتاب نفیس القطره)
درد علی دو گونه است: یک درد. دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند. و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمهشبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده... و به ناله در آورده است. ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقاش احساس میکند. اما، این درد علی نیست. دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی است. که ما آنرا نمیشناسیم!! باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را… که علی درد شمشیر را احساس نمیکند. و...ما... درد علی را احساس نمیکنیم